

نه برنامه نه مکتب؛ دولتها استراتژی تدوین کنند
نه برنامه نه مکتب؛ دولتها استراتژی تدوین کنند
«اقتصاد ایران نه چپ است و نه راست؛ نه سوسیالیستهای ما به معنای واقعی به اصول این مکتب عمل میکنند و نه لیبرالیستها منطق کامل بازار را عملی میکنند.» این را موسی غنینژاد اقتصاددان لیبرال میگوید. او معتقد است که باید منطق اقتصادی بر آن غلبه کند و ملاحظات سیاسی- جناحی، بر اقتصاد سایه نیندازد.
الگوی اقتصاد حاکم بر جامعه ایران چه الگویی است و با چه معیارهایی قابلتعریف است؟
اقتصاد ایران الگوی مشخص و مدونی ندارد؛ این مسئله تازهای نیست، از پیش از انقلاب اسلامی، معمولا تصمیمگیریهای اقتصادی متاثر از اهداف و ملاحظات سیاسی بوده است. اما در مجموع آن تفکرات اقتصادی که در جامعه از سالهای 1320 به این طرف، بر کل روشنفکران و تحصیلکردهها حاکم شده، از نوع چپ و ناسیونالیستی بوده است. اما اینکه الگویی از این تفکرها درست شده یا نه؟ من معتقدم هیچ الگویی از دل این اندیشهها و مکاتب برای اقتصاد ایران درنیامده است. بیشتر تصمیمگیریها در چارچوب اندیشه آرمانهای سوسیالیستی و ناسیونالیستی گرفته شده است. اندیشه سوسیالیستی بر عدالت اجتماعی، و توزیع برابر ثروت استوار بوده و ناسیونالیستها به دنبال حمایت از تولید ملی، مبارزه با تهاجم اقتصادی یا امپریالیسم اقتصادی و مبارزه با سیاست استعماری بوده است. نتیجه همه آنها محدود کردن تجارت خارجی و حمایتهای تعرفهای است. ایندو ویژگی از قبل از انقلاب تا به امروز وجود داشته است.
از شروع انقلاب اسلامی چه قرائتهایی بر اقتصاد ایران حاکم بود؟ آیا بر اساس درک لازم از این قرائتها آنها الگویی را پذیرفته بودند یا نه؟
قرائتهای حاکم بر اقتصاد ایران در مقطع انقلاب اسلامی، قرائت چپ و سوسیالیستی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی را نگاه کنید، اصول 43 و 44 قانون اساسی که به اقتصاد توجه دارد بیشتر مبتنی بر اقتصاد چپ، توزیعی و حمایتی است. البته این تا حدودی طبیعی بود. در آن مقطع انقلاب بیشتر گرایشهای چپ بر اقتصاد حاکم بود و این اندیشههای سیاسی در قانون اساسی نمود یافته است. شدت اندیشه چپ به قدری بوده که بعد از گذشت چند سال از انقلاب، سیاستهای کلی اصلی 44 قانون اساسی تجدیدنظر در نگاه سوسیالیستی و چپ به اقتصاد ایران است.
در زمان تصویب قانون اساسی جناحهای متعددی حضور داشتند، تاثیر راستها بر اصول اقتصادی قانون اساسی و رویههای اقتصادی چه بوده است؟
من ترجیح میدهم از راستها و تاثیر آنها در اقتصاد خیلی صحبت نکنم؛ راست در ایران خیلی معنی ندارد. منظور از اصولگراهای امروز، راستهای اول انقلاباند که با دیدگاههای چپ مخالفت میکردند. ولی آیا اینها واقعا راست به معنای مصطلح آن هستند؟ من معتقدم اینگونه نیست، همانطوری که چپهای ما هم واقعا چپ نیستند. منظور من از چپ این است که نگاه و اندیشه حاکم بر این افراد سوسیالیستی بوده وگرنه به لحاظ سیاسی و تقسیمبندی دنیا خیلی این خطکشیها را نمیبینیم. آن حرفهایی که به لحاظ سیاسی اصولگراهای امروز میزنند، چپها در دهه 60 مطرح میکردند. در اینجا طبقهبندی چگونه ممکن است؟ آن گفتهای که در دولت اصلاحات سیدمحمد خاتمی مطرح میکردند نزدیک به حرفهای اصولگرایان دهه 60 بود؛ مثلا عدم محدود کردن بازار، یا تجارت خارجی باید آزاد باشد؛ ولی امروز تندروهای اصولگرا به محدود کردن تجارت خارجی میاندیشند و از نفوذ اقتصادی میگویند. یا با سرمایهگذاری شرکتهای خارجی در این مخالفت میکنند. نوعی تغییر جایگاه و اندیشه صورت گرفته است یا اندیشه منسجمی در هیچکدام از گروههای سیاسی نداریم. برای همین این تقسیمبندیها خیلی گمراهکننده است.
آیا سیاستگذاریها در اقتصاد بر اساس مکاتب اقتصادی بود و آیا اینها با علم اقتصاد آشنایی کافی دارند؟
بعد از انقلاب اسلامی، تنها دورهای که اصول علمی اقتصاد رعایت شد، در برنامه سوم توسعه بود. برنامه سوم توسعه با یک تفکر منسجم اقتصادی، اقتصاد مبتنی بر اندیشه علمی اقتصاد تنظیم شده بود که متاسفانه از چپ و راست به آن حمله کردند و خیلی اجازه پیاده شدن آن برنامه را ندادند، علیرغم آن نتیجه خیلی خوبی که در اوایل دهه 1380 داشت. اما در نیمه دوم دهه 80، دوربرگردان پوپولیستها شروع شد، آن برنامهها کاملا زمینگیر شد. بعد از آن هیچوقت برنامههای ما آن انسجام واقعی را نداشت؛ حتی برنامه ششم توسعه هم آن انسجام را ندارد و فقط خطوطی را طراحی کرده است. البته ناگفته نماند من بعد از تجربه برنامه سوم توسعه، و سرنوشت آن، معتقدم ما باید برنامههای پنجساله را کنار میگذاشتیم.
آلترناتیو این توصیه چیست؟
هر دولتی که سر کار میآید یک استراتژی اقتصادی برای چهارساله خود طراحی میکند. درباره برنامههای توسعه که بخشی در این دولت و بخشی در دولت بعدی اجرا میشود از هیچکس نمیشود حسابکشی کرد. برنامه چهارم و پنجم به این سرنوشت دچار شد. آقای احمدینژاد به صراحت گفت من برنامه چهارم را قبول ندارم و اجرا نکرد. در این صورت برنامه نوشتن و صرف هزینه برای آن چه فایدهای دارد؟ اینرسی بزرگی در اقتصاد و اندیشه اقتصادی و تفکر اقتصاد سیاسی و منش سیاسی ما وجود دارد که این عدم تحرک اجازه نمیدهد تصمیمهای بزرگی گرفته شود. به رغم تجربه ما از برنامه چهارم به بعد چه اصراری به نوشتن برنامههای پنجساله است؟ بهجای برنامه اقتصادی، دولتها استراتژی اقتصادی خود را معین و بر اساس آن عمل کنند و بر این استراتژی توسط مجلس نظارت شود.
به نظر میرسد این بیبرنامگی، به بیانضباطی مالی و آشفتگی در عمل میرسد.
نه، اینگونه نیست! برنامه چهارم و پنجم هیچ تاثیری در عملکرد دولت و آشفتگی و نظم مالی- برنامهای دولت ندارد. اگرچه اینها به قانون تبدیل میشود اما مسائل متعددی در تصمیم اقتصادی دولت دخالت دارد و عملا آن قانونها اجرا نمیشود و دولتها، برنامه یکساله خود، یعنی بودجه را اجرا میکنند. البته در هیچکجای دنیا برنامه پنجساله نوشته نمیشود.
آیا شرایط امروز اقتصادی ایران، زمینه تغییر و تحول را در آرایش الگوهای فکری- برنامهریزی برای اقتصاد فراهم کرده است؟
زمینه تغییر رویههای اقتصادی همیشه وجود دارد، ولی هیچکسی نمیخواهد هزینه تغییر رویههای اقتصادی را بپذیرد. مثلا بعد از دوره احمدینژاد، بازگشت به عقلانیت را داریم ولی همین دولت حاضر نیست این تصمیمگیریهای اساسی را عملی کند. مثلا به مجلس پیشنهاد دهد که برنامه ششم توسعه را کنار بگذارد و استراتژی را معرفی کند و مجلس آن را بررسی و تصویب کند و دولت اجرایی کند. این دولت نمیتواند الگوی فکری- مکتبی برای اقتصاد تنظیم کند.
در ارزیابی عملکرد اقتصاد دولتها بعد از انقلاب کدام را بیشتر قبول دارید؟
بهترین برنامه اگر برنامه سوم توسعه اقتصادی بود، بهترین دولت و بهترین سیاستگذاری هم در دوره آقای خاتمی بود؛ اگرچه از دوره سازندگی چرخش مثبتی در اقتصاد داشتیم، روی آوردن به اقتصاد بازار و کنار گذاشتن برخی محدودیتها و تضییقات و رویکرد چپ و اقتصاد چپگرایانه، ولی بهترین نتیجه این رویه را در دولت دوم آقای خاتمی شاهد بودیم. متاسفانه این رویه در دولت آقای احمدینژاد به بیراهه رفت و همه آن رشتهها را در مدت هشت سال پنبه کرد. از سال 1392 دوره بازگشت عقلانیت را میبینیم ولی مسائل اقتصادی- سیاسی به قدری پیچیده شد که وقت عمده دولت صرف توافق با کشورهای 1+5 شد و در حوزه اقتصادی این دولت توانست تورم را کنترل کند. الان در وضعیتی هستیم که دولت میتواند گامهای بیشتری برای اصلاح اقتصادی بردارد تا آینده روشنی را برای مسیر بعدی، بعد از 1400 ترسیم کند.
اقتصاد ایران به چه نوع دولتی برای ادامه حیات نیازمند است؟
به دولتی که منطق اقتصادی را بپذیرد. بدترین نمونه دولت نهم و دهم بود که با غلبه بر درآمد کلان نفتی، سیاست را بر اقتصاد غلبه داد؛ ولی اقتصاد نباید سیاستزده شود. امروز در عرصه اقتصادی وارد مسیر عقلانیت و شناخت مسائل اقتصادی شدهایم؛ این نقطه ایدهآل نیست ولی در مسیر مثبتی گام گذاشتهایم و باید عقلانیت اقتصادی را در تصمیمگیری سیاسی حاکم کرد نه اینکه ملاحظات سیاسی- اجتماعی و جناحی به منطق اقتصاد غالب شود.
منبع:اتاق بازرگانی تهران
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.پر کردن فیلد های ستاره دار اجباری است.*
امتیاز شما