

شركتهاي «جيسي» حلقه مفقوده دانش اقتصادي ايران
شركتهاي «جيسي» حلقه مفقوده دانش اقتصادي ايران
عضو كميسيون برنامه و بودجه مجلس ششم اعتقاد دارد كه اگر دانش لازم در زمينه راهاندازي شركتهاي «جيسي» (پيمانكاران عمومي) وجود داشت شايد الان شاهد ركود اينچنيني در زمينه اقتصادي كشور نبوديم. محسن صفاييفراهاني از جمله فعالان سياسياي محسوب ميشود كه در زمينههاي اقتصادي و ورزشي هم صاحب نظر است. او در دوران اصلاحات و دوران رياستجمهوري هاشميرفسنجاني از قائممقامي در وزارتخانههاي صنايع و اقتصاد گرفته تا مشاوره در وزارت نيرو را تجربه كرد. فراهاني همچنين سابقه عضويت در اتاق بازرگاني و صنايع و معادن تهران نيز دارد و از اين حيث ميتوان او را در زمره افراد برجسته اقتصادي كشور برشمرد. تمام سوابق او اما به موضوعات اقتصادي محدود نميشود. صفاييفراهاني در بين سالهاي ۷۶ تا ۸۱ رييس فدراسيون فوتبال ايران و عضو كميته اجرايي كنفدراسيون فوتبال آسيا نيز بود.
اين فعال سياسي اقتصادي از بنيانگذاران شركتهاي مپنا و فراب كه جزو شركتهاي جيسي به شمار ميرود، است. شركتهاي جيسي به شركتهايي گفته ميشود كه از ابتدا تا انتهاي يك پروژه را برعهده ميگيرند و آن را با بالاترين كيفيت به سرانجام ميرسانند. صفاييفراهاني ميگويد«خاصيت اين شركتها در اين است كه اگر پتانسيل مهندسي را بتوان در مجموعهيي جمع كرد، آنوقت اگر تصميم بر طراحي يك كارخانه سيمان يا ذوب آهن باشد، همان پتانسيل مهندسي به خوبي ميتواند، برنامهها را مديريت كند بنابراين ميتوان جوري طراحي كرد كه هم شرايط با كيفيتي براي موسسه مربوطه ايجاد شود و هم قيمت تمام شده پاييني به وجود بيايد كه اين امر تنها مستلزم تيم مهندسي باسواد و تواناست. تيمي كه به خوبي بتواند اطلاعات مهم را در دنيا جستجو كرده و از نيازهاي فعاليتهاي مربوطه شناخت داشته باشد. كاري كه تلاش كردم تا در دو شركت «مپنا»و«فراب» به كار ببندم.» به نظر اين نماينده ادوار پارلمان، ايران در حال حاضر تنها شركتهايي در اختيار دارد كه نام جيسي را يدك ميكشند و از ماهيت آن خبري نيست. در همين راستا با او به گفتوگو نشستيم تا بيشتر از اين مجموعه شركتها بدانيم.
همانطور كه ميدانيم شركتهاي جيسي در تمام دنيا فعاليتهاي قابل چشمگيري دارند. در ايران نيز اين شركتها به نوعي فعاليت ميكنند. شما به عنوان يكي از بنيانگذاران جيسي در ايران، اصل فعاليت اين شركتها و تاريخچه آنها را چطور تعريف ميكنيد؟
معناي شركتهاي GC به شركتهايي اطلاق ميشود كه دانش طراحي، شناخت از تجهيزات و ابزار اجرا، اجرا و راهاندازي و بهرهبرداري را دارند يعني از ابتدا تا انتهاي يك پروژه را برعهده ميگيرند و قادر به انجام آن به نحو مطلوب هستند. اين شركتها از حدود دهه 70ميلادي در كشورهاي امريكايي و اروپايي متداول شد و بزرگترين آن شركت «بكدل» امريكاست كه هنوز هم به عنوان يكي از معروفترين شركتهاي جيسي دنيا شمرده شده و ميشود.
قبل از انقلاب اسلامي، سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران به دليل مسووليتي كه در رژيم گذشته براي ايجاد صنايع سنگيني مانند ماشينسازيها، ريختهگريهاي بزرگ و صنايع كارخانهسازي داشت، با شروع پروژههايي مثل پالايشگاه و نيروگاهها در كشور، به حلقه مفقودهيي كه در اين زمينه وجود داشت، توجه كرد لذا از مهندس مشاور آستين (امريكا) كمك خواست تا اين كمبود را بررسي و راهحل ارايه دهد بر اساس بررسي آنها تصميم گرفتند تا شركتهايي چون «پاديكو»، «ايوا» و «فيدكو» و «تكنيكان» را ايجاد كنند.
مسووليت اين شركتها چه بود؟
مسووليت اين شركتها به وجود آمدن طراحي و ساخت كارخانجات مواد غذايي (مثل قند، روغن نباتي، و...) صنايع معدني (مثل سيمان، آهك، آجر ماشيني و...) صنايع پالايشگاهي و نيروگاهي بود. هنوز اين شركتها به درستي شكل نگرفته بودند كه انقلاب سال 1357 به وقوع پيوست.
چه اتفاقي افتاد كه شركتهاي جي سي در ايران
نيمه تمام راهاندازي شد و به سمت نابودي گام برداشتند؟
عدم شناخت مسوولان وقت سازمان گسترش در اوايل انقلاب از اين شركتها، آنها را به انحلال كشاند و بهطور كامل جمع شدند. (غير از تكنيكان كه آنهم با شرح مسووليت ديگري ادامه داد.) همان زمان يعني سال 1358 بود كه شخصا در سازمان گسترش و نوسازي و صنايع ايران حضور داشتم و شاهد اين تغييرات بودم.
در سال 1368با خاتمه جنگ تحميلي به عنوان معاون و قايم مقام وزارت صنايع سنگين، با توجه به نياز مبرم به بازسازي نيروگاهها و پالايشگاهها و كارخانجات و سرمايهگذاريهاي جديدي بايد انجام ميشد از آنجايي كه در سازمان گسترش عضو هيات عامل نيز بودم، تلاش كردم شركت مديريت طرحهاي صنعتي ايران را جايگزين شركتهاي تعطيل شده در سال 1358 كنم، به همين منظور در آنجا به عنوان عضو هياتمديره با حفظ سمت تلاش كردم كه اين امر محقق شود اما به دليل اينكه رييس وقت سازمان گسترش و وزير وقت صنايع سنگين نسبت به اين مساله آشنايي نداشت هيچ حمايتي نكرد و اين حركتي كه ميتوانست در آن مقطع، بسيار كمك در بازسازي كند به كندي ادامه مسير داد.
اواخر سال 69 از وزارت صنايع سنگين به وزارت نيرو رفتم و مسووليت شركت توانير را برعهده گرفتم. نيروگاهها و پروژههاي نيروگاههاي آبي و حرارتي با توجه به خاتمه جنگ بايد سريعتر بازسازي و پروژههاي جديدي سرمايهگذاري ميشد كه با مشكلات نيمه اول دهه 70 برخورد كرد. به اين فكر افتادم كه بهتر است كاري كه قبلا ميخواستم اجرا كنم، در وزارت نيرو پياده كنم پيشنهاد خود را براي آقاي مهندس زنگنه كه وزير وقت نيرو بود ارائه كردم. باتوجه به مشكلات ارزي، مناقصاتي كه براي اجراي سد كارون 3 و نيروگاه اراك برگزار شد شروطي كه برندگان مناقصه براي گشايش اعتبار ميدادند مورد قبول بانك مركزي قرار نميگرفت بنابراين پروژهها تقريبا متوقف شد. در اين شرايط پيشنهاد ارائه شده به آقاي وزير مورد موافقت قرار گرفت و با حمايت آقاي مهندس زنگنه شركتهاي «مپنا» و «فراب» تشكيل شدند. آقاي مهندس زنگنه هيچ دخالتي در مديريت شركتها نكردند ولي حمايت و پشتيباني كاملي را از آن شركتها كردند. نتيجتا دو شركت مپنا و فراب ايجاد شد كه 6 سال در آنها مسووليت داشتم و تمام وقت خود را براي آنها گذاشتم.
اين شركتها در واقع نخستين شركتهاي جيسي پس از انقلاب بودند. تا چه اندازه موفق شدند ؟
شركت مپنا مسوول پروژههاي نيروگاهي گازي و سيكل تركيبي و حرارتي و شركت فراب درگير نيروگاههاي آبي شد. موفقيت بزرگ مپنا، انتخاب همكاري مثل شركت «اگرا» در كانادا بود كه تجربه مفيدي در اين زمينه داشت و سه سال همكاري اين شركت با مپنا به آموزش دهها مهندس براي برنامهريزي، طراحي و مهندسي خريد، يك سرمايه ماندگار براي مپنا ايجاد كرد و تشكيل سه بخش مهندسي، تامين تجهيزات و برنامهريزي عملا ساختار قوي و منسجمي براي ايجاد ماموريت محموله به وجود آورند. همانطور كه اشاره كردم مناقصه نيروگاه اراك را به مناقصه گذاشتند. كاناداييها قيمت 620ميليون دلار و روسها 560ميليون دلار پيشنهاد دادند كه با مشكل ارزي و شرايط آنها عملا به بنبست خورد، در آن شرايط شركت مپنا 350ميليون دلار پيشنهاد داد نيروگاه در زمانبندي قرارداد و با همان قيمت انجام شد. الان نزديك به بيست سال است اين نيروگاه فعاليت ميكند و از راندمان خوبي برخوردار است. اين تجربه نشان داد كه پتانسيل مهندسي ايجاد شده قادر است طبق استاندارد روز دنيا با كيفيت بالا و قيمت تمام شده پايين يك نيروگاه 1200 مگاواتي ايجاد كند. در همان مقطع وزير نيرو گزارشي از اقدامات را به رييسجمهور وقت آقاي هاشميرفسنجاني ارائه دادند.
ايشان دستور تشكيل يك جلسه در اين باره را در دفتر خود داد كه در آن جلسه رييس وقت سازمان برنامه و وزير صنايع سنگين و وزير نفت و وزير نيرو حاضر بودند. رييسجمهور از ما خواست تا توضيحات جامع و كامل درخصوص چنين شركتهايي را ارائه دهيم. پس از توضيحات، آقاي هاشمي عملا به توانايي شركتهاي جيسي پي برد و در همان جا بود كه از آقاي روغني زنجاني رييس وقت سازمان برنامه خواست تا با كمك من آييننامه مربوطه به تشكيل اين نوع شركت را تهيه و به دولت ارائه شود. بنابراين آييننامه تهيه و به تصويب وزيران رسيد. اما نكته قابل تامل اين است كه آييننامه شكل قضيه را سامان ميدهد و روح قضيه است كه بايد شناخته شود. متاسفانه شناخت از روح آن هيچوقت به وجود نيامد.
در حال حاضر كدام يك از شركتهاي ايراني را جيسي ميدانيد؟
غير از «مپنا» و «فراب» هيچ شركتي آنطور كه در دنيا متداول است به سمت جيسي شدن پيش نرفت. شركتهاي بعدي كه به وجود آمدند عملا تنها نام جي سي را يدك كشيدند. زيرا هيچيك از آنها داراي پتانسيل مهندسي طراحي عيني واقعي نبودند و نيستند. آنها به سبك مهندسان مشاور پيش رفتند درحالي كه اينها دو مفهوم كاملا متفاوت هستند. در نتيجه به سمتي رفتند كه باز هم از خارجيها كمك بگيرند و همين شد كه نه قيمت تمام شده پايين آمد و نه استانداردها بالا رفت. به همين دليل است كه امروزه هنوز به خارجيها وابسته هستيم.
تابه حال دهها واحد پتروشيمي در ايران ساخته شده است ولي براي ساخت واحد بعدي باز هم بدون كمك خارجي نميتوان پروژه را به اتمام رساند! در صورتي كه ايران توان طراحي و اجراي نيروگاههاي گازي، سيكل تركيبي و بخاري را بهطور كامل به دست آورده است و به معناي واقعي و كامل ميتواند آن را در ايران و هرجاي ديگر ايجاد كند.
اگر قرار باشد شركت جيسي به معناي واقعي در ايران ايجاد شود بايد چه كرد؟
اگر سازمان برنامه بخواهد شركتهاي جيسي به معناي واقعي در كشور را شكل دهد بايد براي ايجاد توانايي مهندسي طراحي آنها سرمايهگذاري كند زيرا داشتن چنين تواناييهايي به كشور كمك ميكند كه از ظرفيتهاي داخلي حداكثر بهره را ببرد و صنايع تجهيزاتسازي كشور محصولات با ارزش افزوده بالاتري را توليدكند.
اگر اين توانايي در بخشهاي مختلف به وجودآيد، مسلماً واحدهاي صنعتي كه ايجاد ميشوند از تجهيزات مناسب و بهينه استفاده ميكنند و از تجهيزات بيكيفيت به آنها ارائه نميشود تا در زمان بهرهبرداري ايجاد مشكل كند و راندمان را پايين بياورد. چنين شناخت و توانايي است كه ارزش پيدا ميكند و روز بهروز بر تواناييهاي ملي ميافزايد. اگر هم همان مسير گذشته را دست و پا شكسته ادامه دهيم، وابستگي صنعتي ادامه خواهد يافت، امروزه در دنيا تنها با دانش بالا و كارآمد اين نوع شركتها را دارا هستند. ارزش افزوده آنها بين 45 تا 35 درصد قيمت پروژه است و عامل آن فقط دانش آنهاست.
موفقترين شركتهاي جي سي در كدام كشورهاي جهان فعاليت دارند؟
امروزه، امريكا، كانادا، اروپا، ژاپن، كره، چين، هند و برزيل در رشتههاي مختلف صاحب اين توانايي هستند، ما هم بايد توجه كنيم بدون داشتن دانش طراحي و توان جمع كردن پروژه، رسيدن به اين توانايي ممكن نيست و نميتوانيم از عهده اجراي پروژههاي بزرگ در رقابت برآييم. ولي اگر بخواهند به اين توانايي برسند لازمهاش طي مسير از راه درست است. مجموعه مهندساني كه واقعا بتوانند بهطور كامل با نرم افزارهاي روز دنيا بهترين طراحي را ارائه دهند و در كوتاهترين زمان كار را به سرانجام رسانده و اجرايي كنند. اين نقطه قوت آن مجتمعهاي توانا است.
فلسفه وجود اين شركتها در كشور چه بود؟
فلسفه وجود اين شركتها بالا بودن توانايي ملي و استفاده بهينه از پتانسيلهاي ايجاد شده در كشور است. در كشور كارخانجات زيادي براي ساخت تجهيزات مختلف سرمايهگذاري شده بود صنايعي مانند ماشينسازي اراك، سديد، آذرآب و بنياد اسفراين و دهها مجتمع صنعتي ديگر، شركتهايي بودند كه پتانسيلهاي بالاي اجرايي داشته و دارند و اكثر آنها در غرب آسيا نمونهاند ولي هيچوقت از نصف ظرفيت آنها استفاده نشده است. مسوولاني كه در صنعت بودند از نفت و نيرو ايراد ميگرفتند كه چرا فقط به خارجيها كار ميدهند. آنها هم پاسخشان اين بود شما اگر ظرفيت داريد در مناقصه يك پالايشگاه يا پتروشيمي يا نيروگاه شركت كنيد و اگر توانستيد رقابت كنيد! ولي اشكال اينجا بود كه اين شركتها سازنده تجهيزات بودند و نه طراح بهطور مثال يك نيروگاه!
با تجربياتي كه در قسمتهاي مختلف اجرايي داريد مشكل كار را در كجا ميدانستيد؟
به دليل اينكه در هر دو بخش صنعت و وزارت نيرو فعاليت كرده بودم، ميدانستم كه اين حلقه مفقوده جايش يكجاي ديگر است. موضوع اين نبود كه آنها نخواهند كار بدهند و اينها هم نخواهند كار كنند بلكه آن نخ تسبيح كه بخواهد اين سازندههاي داخلي را كنار هم بچيند وجود نداشت و بايستي به وجود ميآمد.
از حدود 50 سال پيش تاكنون، ايران بزرگترين تجهيزات ساز غرب آسيا است. اين همه تجهيزاتسازي حجيم و سنگين سرمايهگذاري بزرگي است كه از درآمدهاي نفت انجام شده است بايد براي كشور بازدهي داشته باشد. بازدهي اين نيست كه فقط اسكلتهاي سنگيني بسازيم كه كيلويي سه دلار ارزش افزوده دارند. بلكه بايد تجهيزات پيچيده صنعتي كه ارزش افزوده آن بالاي كيلويي 20 دلار باشد در آنها ساخته شود. با يك ورق اس دي 52 هم ميتوان اسكلت فلزي و هم راكتور ساخت. حال اگر با همان ورق راكتور ساخته شود كيلويي 20دلار ارزش خواهد داشت و اگر اسكلت فلزي ساخته شود كيلويي 5 دلار قيمت پيدا ميكند. بنابراين به نفع كشور است كه اين سرمايهگذاريها به سمت ساختن تجهيزات با ارزش افزوده بالا بروند.
اگر اين حلقه مفقوده درست نشود تجهيزات ساز مجبور است كار با ارزشي پايين توليد كند اين درحالي است كه ماشينآلات صنعتي آنها با قيمتهاي بالا براي كارهاي مهمتر خريداري شدهاند.
اگر امروز كارخانهيي مثل آذرآب بخواهد ايجاد شود بايد بيش از 300 ميليون دلار سرمايهگذاري كرد. حال بازدهي اين 300ميليون دلار در سال در صورتي است كه اگر 30هزار تن ظرفيت سالانه دارد، بايد محصول با كيفيت از آن گرفت نه ارزان قيمت. اگر محصول ارزان قيمت گرفته شود يعني سرمايه را دور ريختهايم. از مجموعه سرمايهگذاريهاي صنعتي كشور ميتوان بخش عمده تجهيزات پالايشگاهها، پتروشيميها، تاسيسات، معدني و نيروگاهها را ساخت و نيازي نيست اين تجهيزات را از چين يا كره جنوبي وارد كنند. متاسفانه آنچه باعث نگراني است، بيتوجهي به اصل موضوع و پرداختن مشكل به آن در طول 20ساله گذشته است كه عملا باعث شده بهجاي روشهاي شناخته شده، از مهر عدم ساخت يا ابزارهاي حكومتي استفاده كنند!
خودتان شخصا چه مسووليتي را احساس كرديد كه شروع به راهاندازي جيسي كرديد؟
من ناراحت بودم كه چرا اول انقلاب به وجود شركتهايي مانند پاديكو و فيدكو و ايوا و تكنيكان توجه نكرديم و آنها منحل شدند. بعد از بين رفتن آن شركتها نيز هيچگاه شعور و دانش راهاندازي دوباره آنها را پيدا نكرديم. در حوزه مسوولان ملي، سياستگذاراني كه براي كشور سياستگذاري ميكردند بايد شناخت لازم را به دست ميآوردند. بايد توجه ميكردند كه شركتهايي مثل «اسنم پروجتي» «اني» يا «توتال» كه سازنده هيچ نوع تجهيزاتي نيستند چطور قرارداد يك پالايشگاه يا نيروگاه يا مجتمع صنعتي را بهعهده ميگيرند و با كيفيت مطلوب و زمان توافق شده آن را تحويل ميدهند؟
زمانيكه در وزارت صنايع سنگين مسوول بودم كاملاً با اين مساله واقف شده بودم، به همين دليل هم مصر بودم كه شركت مديريت طرحهاي صنعتي ايران را براي اينكار تجهيز كنم. اما وزير و رييس سازمان گسترش وقت مخالف بودند و عملا اين كار در آن زمان نتيجه نداد. بعد در وزارت نيرو با حمايت شخص وزير شركتهاي مپنا و فراب شكل گرفتند. شايد اگر واقعا وضعيت ارز كشور با بحران مواجه نميشد و اجازه ميدادند كه شركتهاي خارجي بيايند باز هم كسي دنبال حرف من نميرفت.
از روي شركتهاي مپنا و فراب بعداً الگوبرداري كردند و شركت پتروپارس راهاندازي شد. من نيز حدود 6 ماه براي شركت پتروپارس وقت گذاشتم تا آنجا را سامان دهم اما چون ديدم شكل دادن چنين مجموعهيي در آنجا خيلي خواستار ندارد و استقبال خيلي زيادي نيز از آن نشد، ديگر پيگير نشدم. هرچند شركت پتروپارس به صورت شكلي و نمادين بزرگ شد ولي هيچوقت نتوانست از نظر ماهيتي يك طرح واقعي براي صنعت نفت گردد.
آيا ميشود گفت كه شركتهاي GC زمين خوردند؟
نميشود گفت آنها زمين خوردند. در سال 78 با ورودم به مجلس دوره ششم عملا از كارهاي اجرايي فاصله گرفتم. آن شركتها هم در اختيار كسان ديگري قرار گرفت و ادارهاش نيز به افرادي ديگر محول شد. وزرا عوض شدند و سياستشان هم تغيير كرد. عملا از اين شركتها با اهداف قبلي حمايت نشد تا روزبه روز قويتر شدند، اكثر آنها ظاهرشان رشد كرد ولي درونشان كه دانش و تكنولوژي و شناخت همهجانبه بود خالي شد!
خسارتهاي ناشي از درست عمل نكردن نخستين شركت اينچنيني در ايران را تاكنون چگونه ارزيابي ميكنيد و اگر اين شركتها در حال حاضر بودند و موفق عمل ميكردند چه اتفاقي ميافتاد؟
خسارتهاي ناشي از عدم توجه به ماهيت و شرايط ايجابي آنها را نميتوان به صورت عدد و رقم بيان كرد و مثال عيني آن فراب و مپنا در زمان رياستجمهوري آقاي هاشميرفسنجاني شروع به فعاليت كردند ولي سازمان برنامه و بودجه بههيچوجه نميخواست از روشهاي گذشته خارج شود و اين نوع شركتها را نوعي تحميل ميدانست كه به اجبار و دستور رييسجمهور پذيرفته بودند. عملاً روح قضيه را نپذيرفته بودند. وزارت نفت همان موقع نميپذيرفت، حتي زماني هم كه پتروپارس به وجود آمد باز آن را بصورت تحميلي پذيرفتند. بعد از آن در وزارت نيرو نيز تغييراتي روي داد كه آن تغييرات باعث شد بهطور كل مسير آن شركتها عوض شود.
اگر واقعا ايجاد پالايشگاههاي نفت، پتروشيمي توجه ميشد و شركتهايي كه از سازمان برنامه مجوز ميگيرند، پتانسيل مهندسي طراحي لازم را ميداشتند، امروز شاهد وجود شركتهايي صرفاً در حد اسم نبوديم. اما چون عملا چنين استانداردي وجود نداشت خيلي از شركتها ادعاي توانايي كردند و گفتند كه ميتوانند يك پروژه را به صورت كامل انجام دهند. انجام هم دادند، حال در زمان طولانيتر، با قيمت بالاتر و كيفيت پايينتر. دليل اين نوع كار كردن هم در نظر نگرفتن عامل اصلي يعني عدم توجه به دانش طراحي و اخذ كمك مناسب و برنامهريزي براي جذب آن و تربيت مهندسين طراح در سطح استانداردهاي روز دنياست، بنابراين كماكان اين موضوع به عنوان حلقه مفقوده باقي ماند و عملا نتوانستيم آنچه بايد انجام ميشد و كشور را كاملاً بينياز ميكرد، اتفاق نيفتاد، مادامي كه به اين مساله بهطور جدي توجه نشود، كشور در بخشهايي كه بايد سرمايهگذاري شود مثل صنايع معدني و پتروشيمي و نفت يا صنايع غذايي و دارويي نياز به سرمايهگذاري براي تشكيل اين پتانسيلهاي مهندسي طراحي دارد تا بتواند از امكانات و سرمايهگذاريهاي انجام شده در بخش تجهيزاتسازي كشور بهنحو مطلوب استفاده كنند.
يعني خارجيها هيچ نقشي در زمين خوردن آنها نداشتند؟
بعضي معتقدند خارجيها نگذاشتند اين شر كتها در ايران رشد كنند بايد بدانيم كه ضربه واقعي را از درون سيستم به دليل كم اطلاعي مسوولاني با اين روش از كار خوردهايم، به شرط داشتن دانايي كافي امكان كار كردن در كشور فراهم بود و اين ميتوانست توليد ناخالص داخلي را به معني واقعي بالا ببرد، اگر ميتوانستيم اين شركتها را در زمينههاي مختلف بهصورت كامل و با مكانيسمهاي شناخته شده ايجاد كنيم و مسوولان پاي آنها ميايستادند امروز صنعت ايران در منطقه حرف اول را ميزد.
چه سياستهايي پشت زمين خوردن جيسي در كشور بود؟
بيشترين ضربه را كشور از عدم شناخت مسوولان از اين نوع شركتها خورده است. اكثر مسوولان فكر ميكنند تركيب مهندسين مشاور و پيمانكار ميتواند سازنده يك مجتمع صنعتي باشد در حالي كه مطلقاً اينطور نيست، من از بيش از ده شركت بزرگ GC دنيا در امريكا، اروپاي غربي، كانادا و برزيل بازديد كردهام. براي چندين روز در هر شركت وقت گذاشتم، و همه روشهاي آنها را بررسي و شناخت پيدا كردم. اينطور نبود كه از روي يك صفحه كاغذ بخوانم و فكر كنم كه حالا ميتوانم جي سي راهاندازي كنم. ساعتها حرفهايشان را گوش كردم تا ياد بگيرم كه آنها چه مسيرها و چه روشهايي را طي كردهاند تا به اينجا رسيدند، بدون شناخت از نوع تشكيلات، تواناييهاي آنها، شكل آموزش و تربيت نيرو و همكاري تنگاتنگ با آنها نميتوان به راحتي به نتيجه رسيد.
وقتي مپنا ايجاد شد مديرعامل و معاونين آنها مجبور بودند كه در كلاسهاي آموزشي شركت اگرا حضور يابند و روشهاي آنها را ياد بگيرند تا آن سيستم را كاملاً درك كنند و ببيند چطور بايد عمل كنند، و همه مهندسين در اين كلاسها حضور يافتند، روشهاي طراحي و برنامهريزي و... را دقيقاً آموزش ديدند در دو پروژه با همكاران كانادايي تنگاتنگ كار كردند تا مپنا به وجود آمد!ا
نخستين شركت جي سي كي و توسط چه كساني راهاندازي شد و آيا هنوز آثاري از آن ميبينيم؟
سال 56 سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران با شركت آستين امريكا قرارداد ميبندد كه آن شركتها را در سازمان گسترش ايجاد كند همان كاري كه در مپنا با اگرا از كانادا اتفاق افتاد. من هم مپنا را كه ايجاد كردم با وجود همه تهمتها مبني بر اينكه اين روش امريكايي است و اين آدم غرب زده است با اگراي كانادا قرارداد بستم. خواستم سه سال بيايد در مپنا و چارچوب درست يك جي سي را به كاركنان شركت ياد دهد.
آستين هم قرار بود سال 56 همين كار را بكند، پس كاري كه آستين ميخواست در سال 56 انجام دهد، شركت اگرا با 17 سال تاخير در سال 73 و 74 براي مپنا كرد، اگر در بخشهاي ديگر صنعتي هم اينكار به صورت كاملتر ادامه پيدا ميكرد، امروز شرايط ديگري در صنعت كشور ميداشتيم، هركاري يك معلم دارد. چطور امروز براي هركاري حاضريم معلمي را قبول كنيم ولي براي اين كارهاي به اين مهمي به فكرمان نميرسد كه معلمش را بياوريم. و ميخواهيم مثل گندم ديم رشد كند! اكثر مسوولان دهها بار خارج رفتند صدها پروژه را بازديد كردند ولي اكثرشان نخواستند كنكاش كنند تا ببينند يك شركت و پروژه موفق چگونه به نتيجه رسيده است.
تجربياتتان را از بازديد از بزرگترين جي سيهاي دنيا كه ميتوانستند براي ما الگويي باشند برايمان تعريف كنيد؟
من سال 70 از سد «ايتايپو.» در مرز برزيل و پاراگوئه بازديد كردم. اين سد امروزه دومين سد بزرگ دنياست. 8 كيلومتر طول تاج آن است و 12 هزار مگاوات برق توليد ميكند. سد بهصورت وزني و بتني ساخته شده است، يك چنين غولي در مرز برزيل و پاراگوئه با تمام تجهيزات و مهندسان برزيلي ساخته شد. پروژه با قيمت پيشبيني شده در زمان تعيين شده در برزيل تمام شد. اين توانايي چطور حاصل شد؟ سد «تري گرجس» را در چين ساختند، بزرگترين سد دنياست 18 هزار مگاوات برق توليد ميكند، سازنده سد و تجهيزات آن هم چيني است، آنهم در زمانبندي تعيين شده به اتمام رسيد، آنچه عملاً باعث شد «سد ايتايپو» در برزيل توسط برزيليها و سد «تري گرجس» در چين بهوسيله چينيها ساخته شود، ايجاد شركتهايي بود كه توانايي به خدمت گرفتن صدها شركت مختلف در كنار هم براي اين پروژههاي بسيار بزرگ و سنگين را داشتند، اگر چين و برزيل توانستند، چرا ما نتوانيم؟!
منبع:تعادل
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.پر کردن فیلد های ستاره دار اجباری است.*
امتیاز شما